از روزي که نخستين ترجمههاي شعر فرنگي، در صورت فابلهاي لافونتن، وارد زبان فارسي و عربي شده است يکقرن ميگذرد. در اين قرن شعر فارسي و عربي تحولات شگرفي به خود ديده است. هر کسي با تاريخ ادبيات اين دوزبان اندکي آشنايي داشته باشد، به نيکي ميداند که در تاريخ حيات فرهنگي ايرانيان و عربها، هيچ قرني به اندازهقرن بيستم ميدان دگرگونيهاي سريع و چشم اندازهاي رنگارنگ نبوده است.
در فاصله اواخر قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم که ما با سادهترين صورتهاي شعر فرنگي آشنا شديم تا ربع قرن بيستمکه شعرهاي اليوت و لورکا، ساخت و صورتهاي شعر فارسي و عربي را به تمام معني دگرگون کرد، شعر اين دو زبان، ازبنياد زيرو رو شده است. آنچه دراين جا گفته ميشود فقط جنبه توصيفي دارد و غرض ارزيابي نيک و بد اين تحولاتنيست.
در فاصله اين يکصد سال، بيش از آنکه بنيادهاي عقلانيت فرنگي در حيات ما رسوخ کند، صورتهاي بيان عواطف واحساسات آنها، در شيوه تعبير هنري ما اثر گذاشته است و در يک کلام ميتوان گفت: تحولات شعر فارسي و عربي، دراين قرن، تابعي است از متغير ترجمه در اين زبانها. حتي ربع آخر قرن بيستم که شعر هر دو زبان دچار آشفتگي و نوعيهرج و مرج شده، دليلي جز اين ندارد که ديگر الگوي برجستهاي از نوع اليوت و لورکا، در شعر فرنگي باقي نماندهاست که آثار مثبت خود را در شعر اين دو زبان آشکار کند و تحولات معنوي و صوري شعر اين دو زبان را به کمالبيشتري نزديک کند. به همين دليل، شعر مدرن يا پست مدرن اين دو زبان در سالهاي پاياني قرن بيستم، چنانکهخواهيم ديد، دچار سردرگمي و هرج و مرج است. نه صورت تازهاي را ميتواند کشف کند و نه از معناي نوي خبرميدهد. بازيچه کودکان کوي است و ميدان مکتبهاي خلق الساعهاي که در هر دقيقه ميتوان صدها نوعن از آنمکاتب را به صورت نظري آفريد و نامي شگفت آور بر آن نهاد و بر صفحه روزنامه درباره آن مصاحبهاي ترتيب داد وباز روز از نو، روزي از نو.
هم ايرانيان و هم عربها در گرفت صورتها و شيوههاي تعبير، موفقتر از گرفتن بنيادهاي عقلانيت بودهاند. به هميندليل فاصلهاي را که شعر فرنگي در سيصد سال طي کرده است، آنها، خام طمعانه، خواستهاند در پنجاه سال پشت سربگذارند. هر کسي الفباي اين گونه مسائل را بداند، به نيکي دريافته است که پايههاي فلسفي و اجتماعي فابلهايلافوتين با مباني عقلاني و تاريخي شعر اليوت، فاصله بسيار زيادي دارد. به صرف ترجمه کردن و ترجمه را الگويآفرينش قرار دادن، کار به سامان نميرسد. جوامع ايراني و عربي، هنوز از مراحل تارخي عقلانيتي که رمانتيسم را درادبيات و هنر به وجود آورد، عبور نکردهاند، بنابراين دم از پشت مدرن زدن، در حيات فرهنگي آنها بيش از آنکهشوخي باشد مايه شرمساري است.
آب در ظروف مرتبطه در يک سطح قرار ميگيرد. آنچه در اين صد ساله در شعر عرب اتفاق افتاده است عينا در شعرفارسي نيز روي داده است، با تفاوتهاي مختصري که برخاسته از شرايط متفاوت فرهنگها و ساختارهاي حيات ايندو قوم است. تأثير پذيري پروين و بهار و ايرج، با تفاوتهايي، همان تأثير پذيري نسل شوقي و ايليا ابو ماضي است وتأثير پذيري فروغ و شاملو و سپهري، همان تأثير پذيريهاي نسل خليل الحاوي و البياني و ادونيس است. با فريادي کهمحمود درويش بر آورده و در پايان اين کتاب خواهيد خواند، همه خردمندان و شيفتگان فرهنگ ايراني نيز هم صداييخواهند داشت که در سالهاي پاياني قرن بيستم، اين هرج و مرج چيست؟ اين اباطيل انبوهي که صفحات روزنامهها راهر روز سياه ميکند و توجه هيچ کسي را به خود جلب نميکند، اينها چه ربطي دارد به شعر که جوهر حيات فرهنگياقوام است؟
ميبينيد که با اندک تفاوتي، تمامي آنچه در شعر عرب در قرن بيستم اتفاق افتاده است، در شعر فارسي نيز نظيري دارد.سخن از موج عمومي و جريانهاي اصلي ساخت و صورتهاي شعري است و نه بحث از اين که چه کسي (واو)را،نخستين بار، به اول مصراع برد و چه کسي براي نخستين بار (واو) را در آخر مصراع نشانيد. يا چه کسي به تقليد ازطرزي افشار، شاعر ايراني قرن يازدهم، نخستين بار مصدر (اوييدن )را در نوشتهاش به کار برده و چه کسي مصدر(توئيدن )را و (شمائيدن )را، همان قضيه (اختراع )دوچرخه براي (بار دوم )، بلکه بار سوم، زيرا دکتر تندرکيا، مخترعبار دوم اين گونه نو آوري هاست.
در آن سوي اين بحثهاي لوس کودکانه، چشم انداز عمومي شعر فارسي و عربي، در اين قرن، يکي است و بسيارطبيعي است که آب در ظروف مرتبطه در يک سطح قرار گيرد. در مقدمه چاپ اول اين کتاب يادآوري کرده بودم که اين کتاب حاصل مدت کوتاهي است که در سال 1977 دردانشگاه پرينستون در ميان بسياري مشغلههاي ديگر، صرف وقت کردم و يادداشتهايي درباره شعر معاصر عرب، باتکيه بر چهرههاي بعد از جنگ جهاني دوم، فراهم آوردم. آن يادداشتهاي تند و شتابان را، از روي دست نوشتههايآشفته من در سال 1358 آقاي دکتر جلالي پندري، به صورت کتابي درآورد که در 1359 آقاي دکتر جلالي پندري، بهصورت کتابي درآورد که در 1359 نشر يافت. اکنون که پس از بيست و چند سال ميخواهند آن کتاب را تجديد چاپکنند، دوستان چنين مصلحت ديدند که از هر کدام از اين شاعران چند نمونه شعر هم ضميمه شود و شد. بر روي هم،اين چاپ نسبت به چاپ قبل امتيازاتي دارد:
1) آقاي دکتر مسعود جعفري، از دانشگاه تربيت معلم تهران، تهذيب سنجيدهاي از متن به دست داده است که کتاب راچهره ديگري بخشيده است.
2) ترجمه شعر هايي، از هر کدام از شاعران نيز ضميمه اين چاپ شده است و در پايان، متن عربي آنها نيز براي مقايسهآورده شده است. اين ترجمهها مربوط به سالهاي 1344 - 47 است که من، قلم انداز، در مجله سخن و جهان نو وبعضي نشريات ديگر، به اين کار پرداخته بودم. حجم شعرهايي که ترجمه کرده بودم بسيار زياد است و ميتواند خودکتاب مستقلي شود. در اين جا از هر شاعر به چند شعر بسنده شد. شيوه ترجمهها متفاوت است. گاه موزون است وبسيار آزاد، و گاه نزديک به اصل. اسلوب عمومي ترجمه، انحرافي دارد از سبک (کاتبين سور اسرافيل) به گفته آنبزرگ.
3) فصلي در باب (هماننديهاي شعر نو فارسي و عربي )در ميان يادداشتهاي خودم يافتم که در سال 1346 نوشتهبودم و بيشتر براي بحثي در سر کلاس درس دکتري ادبيات دانشگاه تهران و جدال با استادم مرحوم دکتر صورتگر کهسخت شيفته سنتهاي شعري بود. آن فصل را با همه کمبودهايي که از لحاظ منابع داشت ضميمه اين چاپ کردم.
4) سه بخش از فصول اين کتاب، صورت ترجمه دارد: نخست فصل (دگرگونيهاي شعر معاصر عرب )که نوشتهدوست دانشمندم آقاي دکتر مصطفي بدوي استاد دانشگاه اکسفورد است. بخش ديگر نوشته نزار قباني شاعر بزرگعصر ماست، با عنوان (ويژگيهاي شعر امروز عرب )و آخرين فصل کتاب نيز نوشتهاي است از محمود درويش باعنوان (ما را از شر اين شعرها نجات دهيد )که نقدي است بر آنچه به عنوان شعر مدرن و پست مدرن در شعر عرب، درربع آخر قرن بيستم، روي داده و شعر را، از تمام وجوه و اجزاي طبيعي و جهاني آن تهي کرده است: از معني و لفظ وتصوير و زيبايي و آرزو و عشق و ايمان و غم و شادي، درست مثل شعرهاي رايج در نشريات فارسي همين سالها.
در سال دوهزار ميلادي، که در دانشگاه هاروارد بودم، کتابي درباره شعر معاصر عرب نظرم را گرفت. به بهانه معرفي آنکتاب فکري را که از سالها در ذهن داشتم به صورت مقالهاي ارائه کردم. اصل مقاله کوتاه است ولي روشي که برايرؤيت ژرفتر تحولات شعري ميآموزد ميتواند به صورت مقالات و کتابهايي گسترش يابد. آن را نيز ضميمه اينچاپ کردم.
6) بار ديگر از تمام دوستاني که در شکلگيري اين چاپ و چاپ قبلي، مساهمت داشتهاند سپاسگذارم بويژه آقاي دکتريدالله جلالي پندري از دانشگاه يزد و آقاي دکتر مسعود جعفري از دانشگاه تربيت معلم تهران و الحمدالله اولا و آخرا.